شبا از رو تخت بلند میشد مجله رنگارنگ مُدو برمیداشت میرفت طبقه پایین خونه توی اشپزخونه
در یخچالو باز میکردو مجلهی مُد روز رو میذاشت رو به روش تو یخچال
هرچی خوراکی جلوش بود میورد بیرون
تمشکای قرمزو میریخت تو خامه
سبزیجاتو میذاشت تو مربا
بعد لم میداد کنار یخچال
خنکیِ یخچال میخورد به پاهای برهنهاش
اون تمام شب روبه روی درِ باز یخچال از خوراکیایی که باهم قاطی کرده میخوردو به مدلینگ های توی مجله ی مُد نگاه میکرد
بدون اینکه سعی کنه حتی بفهمه فردا چه اتفاقی قراره واسش بیفته
بدون اینکه به چیزی فکر کنه...
- ۰۰/۰۳/۱۲